زندگی نامه وسخنان امام نهم حضرت جوادالائمه(ع)

زندگی نامه وسخنان امام نهم حضرت جوادالائمه(ع)

 

زندگی نامه وسخنان امام نهم حضرت جوادالائمه(ع)
 
محمد موسی زکی
 
امام نهم شيعيان حضرت جواد ( ع ) در سال 195 هجرى در مدينه ولادت يافت .

نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقى است .

القاب ديگرى مانند : رضى و مقتى نيز داشته، ولى تقى از همه معروفتراست .

مادر گرامي اش سبيكهيا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است .

امام محمدتقى ( ع ) هنگام شهادت پدر حدود 8 ساله بود .

پس از شهادت جانگداز حضرت رضاعليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه ( ع ) منتقل شد .

مأ مون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباساز پيشرفت معنوى ونفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراسداشت , سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد .

از اينجا بودكه مأ مون نخستين كارى كه كرد، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد(ع ) درآورد , تا مراقبى دايمى و از درون خانه , برامام گمارده باشد .

رنجهاىدايمى كه امام جواد ( ع ) از ناحيهء اين مأ مور خانگى برده است ، در تاريخ معروف است .

از روشهايى كه مأ مون در مورد حضرت رضا ( ع ) به كار ميبست، تشكيل مجالسبحث و مناظره بود .

مأ مون و بعد معتصم عباسى ميخواستند از اين امام ( ع ) را در تنگنا قرار دهند .

در مورد فرزندش حضرت جواد(ع ) نيز چنين روشى را به كار بستند .

به خصوص كه در آغاز امامت هنوزسنى از امام جواد ( ع ) نگذشته بود .

مأ مون نميدانست كه مقام ولايت وامامت كهموهبتى است الهى است ، بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد .

حضرتجواد ( ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذربود و در دورهاى كهفرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگىدر اين دوران ، زندگى مي كردند و علوم و فنون سايرملت ها پيشرفت نموده و كتابهاىزيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرارگرفته بود، با كمیی سن وارد بحثهاى علمىگرديد و با سرمايه خدايى امامت كه ازسرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود , احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشادپرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت .

براى نمونه يكى ازاحتجاجات حضرت امام محمدتقى ( ع ) را در زير نقل ميكنيم :
عياشى در تفسير خود ازذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابى دؤاد بود ,نقل مي كند كه ذرقان گفت : روزى ابن ابى دؤاد ناراحت به نظر رسيد .

گفتم : چه شده است كهامروزاين چنين ناراحتى ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند على بن موسىالرضاجريانى پيش آمد كه مايه شرمسارى و خوارى ما گرديد .

گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود .

خليفه طريقه اجراى حد و قصاص را پرسيد .

عده اى از فقها حاضر بودند ,خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند و محمد بن على الرضا را هم خواست .

خليفه از ما پرسيد : حد اسلامى چگونه بايد جارى شود ؟ من گفتم : از مچ دستبايد قطع گردد .

خليفه گفت : به چه دليل ؟ گفتم : به دليل آنكه دست شاملانگشتان و كف دست تا مچ دست است , ودر قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : فامسحوابوجوهكم و ايديكم .

بسيارى ازفقيهان حاضر در جلسه گفته من را تصديق كردند .

يك دسته از علماء گفتند : بايد دست را از مرفق بريد .

خليفه پرسيد : به چه دليل ؟ گفتند : به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است : ... و ايديكمالى المرافق .

و اين آيه نشان مي دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد .

دسته ديگر گفتند : دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاءمي شود .

و چون بحث و اختلاف پيش آمد ، خليفه روى به حضرت ابوجعفر محمد بنعلى كرد و گفت : يا اباجعفر : شما در اين مسئله چه مي گوييد ؟ آن حضرت فرمود : علماىشما در اين باره سخن گفتند .

من را از بيان مطلب معذور بدار .

خليفهگفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد .

حضرت جواد فرمود : اكنون كه من را سوگند مي دهى پاسخ آن را مي گويم .

اين مطالبى راکه علما درباره حد دزدى بيان كردند خطاست .

حد صحيح اسلامى آن است كه بايدانگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد .

خليفه پرسيد : چرا ؟ امام ( ع ( فرمود : زيرا رسول الله ( ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود : پيشانى , دو كف دست , دو سر زانو , دو انگشت ابهام پا , و اگر دست را از شانه يامرفق يا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمي ماند , و در قرآن كريم آمدهاست و ان المساجد لله ... سجده گاه هااز آن خداست , پس كسى نبايد آنها را ببرد .

معتصم از اين حكم الهى و منطقى بسيار مسرور شد , و آن را تصديق كرد وامرنمود انگشتان دزد را برابر حكم حضرت جواد ( ع ) قطع كردند .

ذرقان ميگويد : ابن ابى دؤاد سخت پريشان شده بود , كه چرا نظر او در محضرخليفه رد شده است .

سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت : يا اميرالمؤمنين , آمده امتو را نصيحتى كنم و اين نصحيت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى ميگويم .

معتصم گفت : بگو .

ابن ابى دؤاد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علماتشكيل مي دهى تا يك مسئله يا مسائلى را در آنجا مطرح كنى , همه بزرگان كشورى و لشكرىحاضر هستند , حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايى كه در حضورتو مي شودهستند , و چون مي بينند كه رأ ى علماى بزرگ تو در برابر رأ ى محمد بن علىالجوادارزشى ندارد , كم كم مردم به آن حضرت توجه مي كنند و خلافت از خاندان تو بهخانواده آل على منتقل مي گردد , و پايه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل مي گردد .

اين بدگويى و اندرز غر ض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صددبرآمداين مشعل نورانى و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد .

اين روش را مأ مون نيز در مورد حضرت جوادالأ ئمه ( ع )به كار ميبرد , چنانكه درآغاز امامت امام نهم , مأ مون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله ازيحيى بن اكثم كه قاضى بزرگ دربار وى بود , خواست تا از امام ( ع ) پرسشهايى كند , شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام ( ع ) ضربه وارد كنداما نشد , واما از همه اين مناظرات سربلند بیرون آمد .

روزى از آنجا كه يحيى بن اكثم بهاشاره مأ مون ميخواست پرسشهاى خودرا مطرح سازد مأ مون نيز موافقت كرد , و امام جواد(ع ) و همه بزرگان ودانشمندان را در مجلس حاضر كرد .

مأ مون نسبت به حضرتامام محمد تقى ( ع )احترام بسيار كرد و آنگاه از يحيى خواست آنچه مي خواهد بپرسد .

يحيى كه پيرمردى سالمند بود , پس از اجازه مأ مون و حضرت جواد ( ع ) گفت : اجازه مي فرمايى مسأ لهاى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت ميخواهد بپرس .

يحيى بن اكثم پرسيد : اگر كسى در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند ؟حضرت جواد ( ع ) فرمود : آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم ؟ عالم بوده ياجاهل ؟ بهعمد صيد كرده يا خطا ؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا كبير ؟ اول قتل اوبوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده ؟ آيا حيوانى را كه كشته است صيد تمام بوده يابچه صيد ؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل درشب بوده يا روز ؟ احراممحرم براى عمره بوده يا احرام حج ؟ يحيى دچار حيرت عجيبى شد .

نمي دانستچگونه جواب گويد .

سر به زيرانداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست .

درباريان به يكديگر نگاه مي كردند .

مأ مون نيز كه سخت آشفته حالشده بود در ميان سكوتى كه بر مجلس حكمفرما بود ,روى به بنى عباس و اطرافيان كرد وگفت : - ديديد و ابوجعفر محمد بن على الرضا را شناختيد ؟ سپس بحث را تغيير داد تااز حيرت حاضران بكاهد .

بارى , موقعيت امام جواد ( ع ) پس از اين مناظراتبيشتر استوار شد .

امام جواد ( ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر وتعليم حقايق اسلام پرداخت , و شاگردان و اصحاب برجستهاى داشت كه : هريك خود قله اىبودند ازقله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند : ابن ابى عمير بغدادى , ابوجعفر محمدبن سنان زاهرى , احمد بن ابى نصربزنطى كوفى , ابوتمام حبيب اوس طائى , شاعر شيعىمشهور , ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى كه در قرن سوم هجرىمي زيسته اند .

اينان نيز همچون امام بزرگوارشانهميشه تحت نظر بود هركدام به گونه اى مورد تعقيب و گرفتارى بودند .

فضل بن شاذان را از نيشابوربيرون كردند .

عبدالله بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چونمطالب آن كتابها را درباره توحيد و .. به او گفتند قانع نشد و گفت مي خواهم عقيدهسياسى او را نيز بدانم .

ابوتمام شاعر نيز از اين امر بي بهره نبود , اميرانىكه خود اهل شعر وادب بودند حاضر نبودند شعر او راكه بهترين شاعر آن روزگار بود) چنانكه درتاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است )بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

اگر كسى شعر او را براى آنان , بدون اطلاع قبلى , مينوشت و آنان از شعرلذت ميبردند و آن را ميپسنديدند , همين كه آگاه ميشدند كه از ابوتمام است يعنى شاعرشيعى معتقد به امام جواد ( ع ) و مروج آن مرام , دستور ميدادند كه آن نوشته را پارهكنند .

ابن ابى عمير عالم ثقه ومورد اعتماد بزرگ نيز درزمان هارون و مأمون , محنت هاى بسيار ديد , او را سالها زندانى كردند , تازيانه ها زدند .

كتابهاى او را كه مأ خذ عمده علم دين بود , گرفتند و باعث تلف شدن آن شدندو ... بدين سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مي كرد و چهظالمانه شهادت حضرت جواد ( ع)اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاهعمر بود ولى رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت .

.
آثار فکري و رواياتي که از آن حضرت نقل شده و مسائلي را که آن امام پاسخ گفته و کلماتي که از آن حضرت بر جاي مانده، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسي از حضرت جواد(ع)دعوت کردکه ازمدينه به بغدادبيايد.
امام جواد در ماه محرم سال 220هجري به بغداد وارد شد . معتصم که عموي ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت اين امر اين انديشه شوم بود که مبادا خلافت از بني عباس به علويان منتقل شود .
از اين جهت ، درصدد تحريک ام الفضل برآمدند و به وي گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستي، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علي الجواد ، مادر علي هادي فرزندخودرابرتورجحان مي نهد.
اين دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريک و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد .
آنگاه اين دو فرد جنايتکار سمي کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روي دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف کرد و




و حضرت جواد ( ع ) را به خوردن انگور وادار ودر اين امر اصرار كرد .

امام جواد ( ع )مقدارى از آن انگور را تناول فرمود .چيزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس نمود و درد و رنج شديدى بر آنحضرت عارض گشت .

ام الفضل سيه كاربا ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان , پشيمان و گريان شد ; اما پشيمانى سودى نداشت .

حضرت جواد ( ع ) فرمود : چراگريه ميكنى , اكنون كه من را كشتى گريه توسودى ندارد .

بدان كه خداوند متعالدر اين چند روزه دنيا تو را به دردى مبتلاكند و به روزگارى بيفتى كه نتوانى از آننجات يافت .

در مورد مسموم كردن حضرت جواد ( ع ) قولهاى ديگرى هم نقل شدهاست .

زنان و فرزندان حضرت جواد ( ع(:
1- زن حضرت جواد ( ع ) ام الفضل دخترمأ مون بود .

حضرت جواد ( ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت .

2-حضرت اماممحمد تقى زوجه ديگرى مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است .

فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح :

1 -
حضرتابوالحسن امام على النقى ( ع)

2 -
ابواحمد موسى مبرقع

3 -
ابواحمد حسين

4 -
ابوموسى عمران

5 -
فاطمه

6 -
خديجه

7 -
ام كلثوم

8 –
حكيمه
حضرت جواد ( ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا كوتاه زندگىو عمرى سراسررنج و مظلوميت داشت .

بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نورافشانى كند .
امام نهم در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه .به سراى جاويدان شتافت .

قبر مطهرش در كاظمين عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفرزيارتگاه شيعيان است.

سخنان حکبمانه امام :
 
 قالَ امام جواد ( علیه السّلام ) :
1 - از امام جواد (ع) پرسیدند : چرا از میان نیاکانت تنها پدر تو رضا نامیده شد؟ فرمود : زیرا همانگونه که یاران موافق حضرت (ع) بدیشان خشنود شدند٬ دشمنان مخالف ایشان نیز به وجود حضرتش (ع) خشنود گشتند٬ و این   برای هیچ یک از پدران ایشان میسر نشد و به همین سبب پدر من از میان آنان رضا (ع) نامیده شد.
  2-مومن نیازمند سه خصلت است؛ توفیقی از خداوند٬ پندگویی از درون خویش و پذیرشی از آن کس که وی را نصیحت کند.
3- اظهار چیزی پیش از آنکه محکم و قطعی گردد باعث تباهی آن است.
4-فقه(علم به احکام شریعت ) بهای هر کالای گرانقدر و نردبان ترقّی وصول به هر مقام بلندی است.
5-   آنکس که از هوای نفس خود اطاعت و فرمانبرداری نماید ، با این عمل آرزوهای دشمن خویش را برآورده است.
6 - امام جواد (ع) نیز فرموده اند : گذشت زمان پرده ها را می درد و اسرار نهان را بر تو آشکار می کند.
 
   -----------------------------------------
 منبع :
1-   عیون أخبار الرضا 1/13
2-    البحار : 78/358
3-   تحف العقول 457
4-   البحار 1/67
5-   سفینه ی 2 ((هوری))،ص728
6-    بحار جلد 17ص214

 


 

کانال مهدوی و مذهبی

Get our toolbar!
کمپین وبلاگ نویسی امام علی النقی (علیه السلام)‍‍‍
مولامهدی گل یاس


:: موضوعات مرتبط: دینی , ,
:: برچسب‌ها: "زندگی امام نهم" ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : حقیقت
تاریخ :
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: